بگردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا
که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا
*
بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی
زتیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا
*
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده ی یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد بینا
*
پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی
تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی
*
علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا
وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله مـا فیها
*
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر
کلام نیک پیغمبر، ولیّ ایزد دانا
*
حدیثی خاطرم آمد که می فرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سرّ لیلة الاسرا
*
بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی
*
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب دو صد منبر، به هر منبر علی پیدا
*
ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
*
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
بغیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
*
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
*
بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه پا ننهاد برون اصلا
*
که ناگه جبر ئیل از حق سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب اوادنی
*
اگر چه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما
ولیت از همه بگذشت، با ما بود در بالا
*
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم
به هر عالم دو صد آدم بهر آدم دو صد حوا
*
بحکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی
به هر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا
*
نه وصفش این چنین باشد که می گویند در عالم
زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشه ی هیجا
*
علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا
علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا
*
چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او
گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: